جنبشهای اجتماعی در گرگان علیه بیگانگان
دکتر مرتضي نيکزاد
مقدمه:
مطالعه تاریخ جنبشها و نهضت ها علیه بیگانگان و مزدوران و متجاوزان برای دفاع از جان و مال، ناموس و شرف، آزادی و استقلال در هر جامعه ، نشانه ای از همت والا و استقامت و شجاعت و جانبازی و ازخودگذشتگی مردم آن سرزمین درطول قرون و اعصار است و هر خواننده ای در می یابد که هویت تاریخی و افتخارات اسلاف و امنیت و آرامش کنونی به آسانی بدست نیامده است و هشداری است به امیران و حاکمان و حکمرانان و دولتمردان وپادشاهان ستمگر که ظلم و ستم و تبعیض و بی عدالتی ، پایههای حکومت را سست و ان را از بیخ و بن برمی کند.
دور فلکی یکسره بر منهج عدل است خوشباش که ظالم نبرد راه به منزل
و نیز تاریخ نشان داده است که هرگاه مردم تحت فشار و ستم باشند، چون فرصت یابند غلیان کرده ظالمان و ستمگران را سرنگون و منقرض می کنند.
چنانکه در حکایات و قصص فراوان و بویژه قرآن کریم از سرانجام و عاقبت ظالمان و ستمگران روزگار، جهت عبرت دیگران مسائلی بیان شده است. بعنوان مثال در آیه 117 «سوره هود» آمده است:
«پروردگار تو، هیچ قریه ای که مردمش نیکوکار باشند به ستم هلاک نخواهد ساخت»
ساقی به جام عدل بده باده تا گدا غیرت نیاورد که جهان پربلا کند
آنچه می خوانید مختصری است از تاریخ جنبش ها و نهضتهای گرگانیان علیه بیگانگان که باهم پی می گیریم.
از وقایع مهم زمان اشکانی این است که در دوره سلطنت مهرداد، شورشی در گرگان روی داد که وی مجبور گردید توجه خود را به این سامان معطوف دارد.
علت شورش نامعلوم است ولی بعضی از مورخین مانند «راولین سن» چنین نگاشته اند که اهالی گرگان در زمان هخامنشیان از امتیازاتی برخوردار بوده اند که این امتیازات در زمان حکومت پارت ها به مخاطره افتاد و همین عامل باعث طغیان و شورش آنان گردید.
مهرداد قوای خود را بسیج نمود و بسوی گرگان روان شد و طغیان را فرونشاند.
این واقعه مؤید این حقیقت است که سازمان فئودالی گرگان در زمان اشکانیان آنچنان قدرتی داشته است که گاهی امنیت امپراطوری را به خطر می افکنده و برای فرونشاندن آن مجبور می شدند برنامه های دیگر را تعطیل نموده و با تمام قوا به این سمت بشتابند.
شورش دیگر در سالهای 58 الی 75 میلادی در گرگان روی داد و بنیان سلطنت «بلاش» را متزلزل ساخت.
این بار پادشاه اشکانی نتوانست بر مردم گرگان، که همان طبقه فئودال بودند تسلط یابد، جنگ و آشوب دیگری نیز بین گرگانیان و اشکانیان درگرفت که 17 سال طول کشید و آخرالامر نیز پارتیان بر هیرکانیان «گرگانیان» تسلط پیدا نکردند و این برای اولین بار بود که در دوره سلطنت اشکانی قسمتی از مملکت در شورش خود توفیق حاصل کرد و پارت ها از عهده آن برنیامدند.
در زمان هخامنشیان، هیرکان یا گرگان خودمختاری داشته و جزء ممالکی بوده که از پادشاهان هخامنشی تبعیت می نموده است.
در زمان اشکانیان این امتیازات از بین رفته و علاوه بر این ، به واسطه جنگهای طولانی و هزینه های سنگین لشکرکشی به گرگان خراجهای سنگین تحمیل می شد و به همین جهت شورشهایی به وقوع می پیوست. «گوت اشمید» معتقد است که بعد از شورش گرگان و استقلال ان سواحل جنوبی دریای خزر نیز زیرنفوذ گرگان قرار گرفته است.
همچنین گفته می شود که در سال 58 میلادی گرگان از استقلال کامل برخوردار بوده و در دربار امپراطور «انتونی پییوس» قیصر روم سفیری داشته است.
مردم استرآباد برای جلوگیری از هجوم هونها به تقلید از امپراطوران چین، اقدام به احداث دیواری در گرگان «هیرکان» نمودند.
این دیوار که ویرانهها و آثار آن امروز به نام «قزل ییلان»، «مارسرخ» و یا «سداسکندر» معروف است، از آجرهای قرمز ساخته شده و در زمان برقراری خود، شکوه و عظمتی داشته است.
و بدین طریق سدی بوجود آورده که از يک طرف وصل به دریا و ازطرف دیگر وصل به کوهستان بوده و از ورود هونها به داخل کشور ممانعت می کرده است.
در متون تاریخی این دیوار را به نامهای سد انوشیروان و سد فیروز نیز نامیده اند.
طول دیوار حدود 155 تا 170 کیلومتر و عرض دیوار از 10 تا 30متر و در بعضی نقاط تا 50 متر نیز نوشته اند. دیوار 2 تا 5 متر ارتفاع داشت و در نقاط مختلف ان برجهایی قرار گرفته بود. در دوره کمبوجیه به علت خالی شدن خزانه شورشهای متعدد در ولایات مختلف ازجمله گرگان برپا شد. در زمان اسکندر بویژه دوران سلوکوس سعی زیادی شد تا فرهنگ و تمدن هلینیسم (Helinism) (مجموعه ای آداب و سبک و روش یونانی) را بر ایران مسلط کنند ولی با مقاومت پارت ها (سرزمینی در شمال شرقي و مشرق هیرکانیا «گرگان» و به قولی سمت سفلای رود اترک که جزء گرگان بود) روبرو شد. درزمان حکومت مهرداد، گرگانیها شورش بزرگی به راه انداختند (165 ق.م) علت این شورش از دست دادن امتیازاتی بود که گرگانیها در زمان هخامنشان داشتند.
مهمتریندلایل سقوط اشکانیان را باید درعدم اتحاد و چنددستگی خاندانهای بزرگ دانست، بعلاوه خراجها و مالیاتهای سنگین از طبقات پائین جامعه و همچنین جنگهای پیدرپی با رومیها، اوضاع اقتصادی را به شدت نابسامان کرده و باعث شورشهای متعدد گردید. شورش گرگانیها در زمان بلاش اول نیز که به همراه شورشهای بعدی پارسها و مادها بود ضربات نهایی را بر پیکره اشکانیان وارد آورد.
گرگان در هجوم اعراب نیز بینصیب نماند و در زمان خلافت سلیمانبنعبدالملک بدست یزیدبن مهلب تسخیر شد و بدست اعراب افتاد.
در این موقع در گرگان شورشی به وقوع پیوست و عده ای از خویشان یزید به قتل رسیدند.
وی بار دیگر آهنگ گرگان کرد. در این حمله گرگان آسیب فراوان دید، عده بیشماری به قتل رسیدند، شهر ویران شد، اموال مردم به تاراج رفت و حکومت اعراب بر گرگان و دشت استقرار یافت و تا اواسط قرن سوم هجری ادامه پیدا کرد.
در این قرن، اساس خلافت متزلزل و در حوزه گرگان نیز مانند سایر نقاط جنبشهایی علیه اعراب آغاز گردید.
درزمان خلافتعثمان، مردم گرگان عصیانکردند و دیگر خراج ندادند. هرکس قصد سفر به خراسان داشت از مردم گرگان در بیم و هراس بود. در درگیریهای بین علی (ع) و معاویه خراج گرگانیها قطع شد و مردم این دیار تا سال 98 ه.ق به اطاعت انها تن ندادند.
اسپهبد فرخان (حاکم طبرستان) مرزبان گرگان، «عبدالله بن معمر» را به همراه لشکریان و همراهانش که 400 نفر بودند به قتل رساند.
از این زمان به بعد مردم طبرستان و گرگان دائما در جنگ و ستیز با فرستادگان خلفای اموی بودند ، گاهی خراج می دادند و گاه امتناع میکردند تا اینکه در زمان محمدبن مروان شورش نمودند.
در دوران عباسیان و درسال 158هجری که مهدی عباسی به خلافت رسید در اوایل حکومت او سرخپوشان (سرخعلمان) گرگان قیام کردند.
دراوایل حکومت مهدی شورش و نارضایتی فراوان بود. چنانکه در طبرستان دریک روز مردم هرجا درشهرو روستا وبازار وگرمابه با هرفردعرب روبرو میشدند انهارا میکشتند.
حتی زنانی را که شوهرانشان عرب بودند نیز به قتل میرساندند و چنان شد که طبرستان از مرز گیلان تا به «تمیشه» مرز گرگان در یکروز از لشکر خلیفه خالی گردید.
درزمان هارون خلیفه عباسی نیز جنبشها و شورشهای متعددی به وقوع پیوست. اکثر این جنبشها غیراز فاطمیان و علویان طبرستان و گرگان سرکوب شد.
از وقایع مهم دیگر درزمان هارون در طبرستان و گرگان، شورش یحییبنعبداللهبنحسن، برادر نفس زکیه است.
درزمان سامانیان نیز ما ناظر گسترش و نفوذ و توسعه ترکان در سرحدات شمال بوده ایم. آنها با قدرت بیشتر و جمعیتی متراکمتر در حیات اجتماعی و سیاسی این ناحیه به مداخله پرداخته اند.
در این دوره جنبشهای ضدعرب در سراسر گرگان و مازندران موج میزند و مبارزه طبقاتی رنگی مذهبی به خود گرفته است. مقتدرترین دسته ای که به حکومت و امیری رسیده اند سامانیان هستند و با کشته شدن محمدبنزید به دست اسماعیل سامانی، گرگان جزء قلمرو امیران ماوراءالنهر درآمده است. امیراسماعیل سامانی سنّی مذهب بود و به همین دلیل از حکومت خلیفه اطاعت می کرد و مورد پشتیبانی بغداد نیز بود. وی توانست با خیالی راحت جنبشهای استقلالطلبانه مردم این سامان سرکوب نماید. در این زمان امیران سامانی برای جلوگیری از قیامهای داخلی، اخذ مالیات و خراج را به متنفذین محلی واگذار نمودند و بدین طریق قشری از مردم را در مقابل طبقات دیگر قرار دادند. تاراج مردم، تحت عنوان خراج و مالیات، یکی از مهمترین مصیبتها و گرفتاریهای این دوره است.
زیردستان امیر تا آنجا که می توانستند از نفوذ و قدرت خود و اختیاراتی که ازطرف امیر به انان تفویض شده بود، استفاده می کردند. بطوری که مورخین نوشته اند تاراج زر و سیم و اشیاء و اموال قيمتي مردم، تحت عنوان ماليات و خراج، رواج داشت و نمایندگان امیر از اختیارات خود سوءاستفاده مینمودند و تحت عنوان خلیفه و امیر، کیسه های خود را پر می کردند. برای نمونه یکی از موارد در اینجا اشاره میشود «بارسکبیر» که ازطرف «احمدبناسماعیل سامانی» به حکمرانی گرگان (جرجان) تعیین شده بود از خراج ري و طبرستان و گرگان ثروت زيادي اندوخته بود، چنانچه در خزانه او هشتادخروار زر سرخ مسکوک غیراز فلوس و نقره موجود بود و اجناس او قابل شمارش نبود.
مسلم است که این مقدار طلا و ثروت نمی تواند غیر از راه غارت طبقه زحمتکش اجتماع دریک نقطه جمع شود. خاصه اینکه این مقدار، باقیمانده طلا و ثروتی بوده که برای امیر سامانی و خلیفه می فرستاده است.
دراین دوره از تاریخ، نه تنها دست تعدی و تجاوز به اموال مردم دراز می کردند، بلکه خود مردم را نیز از این گزند مصون نمی گذاشتند. خرید و فروش غلام و برده دراین قرون به بدترین شکل خود رواج داشته است و نکته قابل توجه اینجاست که تمام این فجایع تحت عنوان دین و مذهب صورت میگرفته است.
در لشکرکشیهایی که بنابه مقتضای زمان و خودخواهی های امیران صورت می گرفت، پس از قتل عام و غارت اموال ، دسته دسته دختران و پسران معصوم را گله وار از مسکن و مأوای خود کوچ مي دادند و در بازار به فروش می رساندند.
هرکنیز و غلامی که وجاهت بیشتر داشت، گرانتر معامله می شد و زر و سیم بیشتری برای صاحب خود به بار می آورد.
این کنیزان و غلامان معصوم تا وقتی که جوان و شاداب بودند در مجالس بزم و عیش و نوش مورداستفاده قرار می گرفتند و وسیله هوسرانی و لذت بودند، و زمانیکه ازاین لحاظ بی فایده می شدند در مزرعه و باغ به کارهای بدون مزد وادار می گردیدند.
اربابان، طبق سنن و آئین آن روز بر جان بردگان نیز تسلط داشتند، ما در ادبیات این زمان به مطالب بسیاری برخورد می کنیم که دلالت برظلم و ستمی می نماید که براین مردم بیگناه روا می داشته اند.
نتیجه این ظلم و ستم وقتی هویدا میگشت که این دسته از مردم بصورت فردی یا گروهی فرصت می یافتند. تاریخ سامانی نشان می دهد که اغلب امیران بدست همین غلامان کشته شده اند.
همچنین جنبشها و طغیانهائیکه دراین دوره در صفحات تاریخ منعکس گردیده و بطور دسته جمعی صورت گرفته، نتیجه همین فشارها و ظلمها بوده است.
ظلم و ستم و اجحاف حکومتهای محلی و همچنین ظلم و اجحاف نمایندگان و دست نشاندگان خلفاء باعث شد که مردم به علویان گرایش پیدا کنند و در قدرتگیری آنها نقش موثری داشته باشند.
به تعبیر دیگر علویان را باید نماینده شورش روستائیان و فقرای شهر تحت ستم عاملان خلفا و حکومتهای محلی در ولایات طبرستان و گرگان دانست.
در دوران زیاریان برجهای معروفی در گرگان و و طبرستان (اواخر قرن 4 هجری) برای دفاع ودیدبانی ساخته شد که آثار آن همچنان باقی و جزء آثار باستانی است و از افتخارات مردم این ناحیه است که برای دفاع از مال وجان در مقابل بیگانگان اقدام به چنین بناهایی نمودهاند؛ مانند میلگنبد قابوس، میلرادکان، برجاسکلت، برجلالیم (که شرح مشخصات ان در صفحات 100تا104 تاریخ استرآباد وگرگان نوشته اسدالله معطوفی آمده است.)
در دوران آل بویه بسیاری از سپاهیان حسامالدوله تاش براثر شورش مردم گرگان به خراسان گریختند.
دردوران حکومت سلطان سنجر در منطقه گرگان و استرآباد آشوبی به راه افتاد و یکی از سرداران وی به نام اسماعیلحبشی بدست شورشیان به قتل رسید. در دوران شاهعباس صفوی نیز مردم استرآباد ازظلم و جور سیاهپوشان بسیار نالان بودند و نزد شاهعباس شکایتها نمودند ظلم و خودسری انها در چندین سال بحدی رسیده بود که خواجه شرفالدین ساوری رئیس آنان یکباره با عده ای از پیروانش وارد حمام زنانه استرآباد شدند و بسیاری از زنان را اسیر و به ساور بردند و پس از مدتی آنها را به بهای زیادی به شوهران یا برادرانشان فروختند.
به فرمان شاهعباس خواجه شرفالدین را دستگیر و قطعه قطعه کردند. تکههای بدن اورا بر دروازههای شهر استرآباد آویختند و سر اورا برنیزه کرده به همان حمام بردند.
چشم بسیاری از سیاهپوشان را درآوردند و عدهای از آنهارا بعداز بریدن دستوپا، رها کردند.
همچنین دردوران شاهعباس اهالی روستای(یساقی)استرآباد، حرکت اعتراضآمیزی نسبت به قبول و پرداخت مالیات داشتند.
زیرا مقرر گردید بجای پرداخت مالیات مبلغ 4 تومان به عنوان سرانه پرداخت نمایند.
این مقدار چون در توان اهالی این روستا نبود، همگی روستا را ترک کردند. مدتی بعد با پادرمیانی حاکم استرآباد به روستا برگشتند و قرارشد با دادن تخفیف مالیاتی، فقط از گاو و گوسفند آنها مالیات گرفته شود.
استرآباد درعصر افشاریه نیز دچار هرج و مرج بود و جادهها شدیداً ناامن شده بود زیرا شورش بزرگی در منطقه به رهبری محمدحسنخان قاجار، محمدخان بیک و صادق آقا به راه افتاده بود. هانوی (جوناس هانوی بازرگان انگلیسی که مدتها در استرآباد مشغول داد وستد بود) خاطرات خود را در چند جلد (1500صفحه) در لندن به چاپ رسانده است. وی می نویسد: «از استرآباد تا ... مردم بشدت از ظلم نادر می نالند»
وی دوعکس زیبا از شورش استرآباد چاپ کرده است.
در همین ایام محمدحسنخان قاجار باردیگر شورش عظیمی در ناحیه استرآباد به راه انداخت. استرآباد درعصر زندیه باروهای بلند و مستحکم و چهاردروازه داشت که برج های دیدهبانی بلندي بر باروهای ان قرار گرفته بود.
شهر بصورت قلعهای غیرقابل تسخیر درآمده بود. بیرون شهر پشت باروها، خندقی عمیق قرارداشت و اطراف خندق انبوهی از درختان و خارهای صحرایی خودنمایی میکرد.
بعد از انعقاد ننگین عهدنامه گلستان در زمان عباس میرزا (عصرقاجار) این معاهده احساسات مردم ایران را جریحه دار کرد.
غلیانها و تشنج اوضاع سیاسی، ایران را وارد جنگهای جدیدی با روسیه نمود. در این دوران شخصیتهای مختلف مردم را علیه روسها دعوت به مبارزه میکردند. ازجمله صفر استرآبادی و آقاسیدنصرالله استرآبادی به مقر سپاهیان ایران رفتند و علیه روسها تبلیغات گسترده ای براه انداختند، بعلاوه با تحریک میرزامسیح مجتهد استرآبادی مردم تهران به سفارت روس ریختند و گریبایدوف (سفیر روس) و چندین تن از همراهان وی را به قتل رساندند.
روسها در سال 1262(ه.ق) در دوران حکومت محمدشاه انبار بزرگی در بندرگز ساخته بودند و در آن کالاهای تجارتی وارد شده از روسیه را انبار می کردند. انباری هم ازطرف دولت ایران احداث شده و بصورت اجاره به روسها واگذار گردید.
این انبار درسال 1267 ه.ق آتش گرفت. روسها از فرصت استفاده کردند ودرصدد برآمدند تاخود انباری بزرگ و مجهز احداث نمایند ولی کسی مصالح به آنها نفروخت و بنّاها و نجّارها هم از کار کردن برای انها امتناع نمودند.
چویانف کنسول روس در استرآباد به این امر شدیدا اعتراض کرد.
استرآباد درزمان محمدعلیشاه و همزمان با اعتراضات سراسری مردم ایران نیز صحنه تنشها و اعتراضات مختلف بود. به ویژه زمانی که محمدعلیشاه ازطریق روسیه به این منطقه وارد شد. جنبش مشروطه در استرآباد بسیارقوی بوده است. مخصوصا از زمانی که سپهدار بعداز شکست نیروهای دولتی در تبریز به تنکابن آمد و نهضت مشروطه را تقویت نمود.
وی اعلامیه هایی به شهرهای مختلف فرستاد و اعلام کرد: «ما در 14 ذیالقعده 1326 هجری مجلس شورا را در تنکابن برپا کرده ایم، شما هم بکوشید»
این اعلان وقتی به استرآباد رسید مردم استرآباد را تهییج کرد و تصمیم به اخراج حاکم ضدمشروطه شهر «امیرمکرم» گرفتند.
حاکم استرآباد برای آرام کردن مردم خود را مشروطه طلب خواند. مردم استرآباد همزمان با جنبش های مشروطه در دشت، خواسته های خود را علنی کردند.
یکی از رهبران مشروطیت استرآباد حاج محمدحسین مقصودلو بود. وی ازجمله فعالان انجمن ولایتی مشروطهطلبان استرآباد بود که با تهران نیز ارتباط داشت.
عده دیگر از سردمداران مشروطهطلب استرآباد عبارتند از: اسماعیل قاضی، شیخ حمزه، شیخغلامحسین، آقارمضانعلی قاضی، وکیلالتجار، حاجمحمدرضای باقری، آقامحمدقاسم کاشف، حاج محمدشفیع، رحیمخان مقصودلو، حبیبخان مقصودلو، حسین رسولزاده، سیدطاهر مساوات و سیدمحمد ستایش.
از بین این عده حاج محمدشفیع و رحیمخان مقصودلو کارهای بزرگ جنبش را بعهده داشتند وحسین رسولزاده و سیدطاهر مساوات مأمورتبلیغ و تنویرافکار روستائیان بودند.
منابع و مآخذ:
1 – ایران باستان، تالیف مشیرالدوله پیرنیا.
2 – تاریخ ایران از آغاز اسلام، تالیف دکتر گریشمن، ترجمه دکترمعین.
3 – اقتصاد گرگان و گنبد و دشت، نوشته دکتر منصور گرگانی.
4 – نگاهی به تاریخ جهان، نوشته جواهر لعل نهرو
5 – استرآباد و گرگان در بستر تاریخ، نوشته اسدالله معطوفی.
نقل از نامه خوارزمي گرگان
نظرات بینندگان
|
|
انتشاریافته:
0
|
غیرقابل انتشار:
0
|
|
|